عشق پرواز بلندی است مرا پر بدهید.
به من اندیشه از امروز فراتر بدهید.
من به دنبال دل گمشده ام می گردم.
یک کبوتر به من احساس کبوتر بدهید.
تا درختان جوان راه مرا سد نکنند.
برگ سبزی به من از جنس صنوبر بدهید.
یادتان باشد اگر کار به تقسیم کشید.
باغ جولان مرا بی درو پیکر بدهید.
عشق اگر کرد نصیحت به شما گوش کنید.
تن برازنده او نیست به او سر بدهید.
دفتر شعر جنون بار مرا پاره کنید.
یا به یک شاعر دیوانه دیگر بدهید.
.....................................................................................................
دل گمراه من چه خواهد کرد
با بهاری که میرسد از راه؟
یا نیازی که رنگ میگید
درتن شاخه های خشک و سیاه؟
دل گمراه من چه خواهد کرد؟
با نسیمی که میتراود از ان
بوی عشق کبوتر وحشی
نفس عطرهای سرگردان؟
لب من از ترانه میسوزد
سینه ام عاشقانه میسوزد
پوستم میشکافد از هیجان
پیکرم از جوانه میسوزد
هر زمان موج میزنم در خویش
می روم میروم به جایی دور
بوته گر گرفته خورشید
سرراهم نشسته در تب نور
من ز شرم شکوفه لبریزم
یار من کیست ای بهار سپید؟
گر نبوسد در این بهار مرا
یار من نیست ای بهار سپید
دشت بی تاب شبنم الوده
چه کسی را به خویش می خواند؟
سبزه ها لحظه ای خموش خموش
انکه یار منست میداند
اسمان می دود ز خویش برون
دیگر او در جهان نمی گنجد
اه گویی که این همه ابی
در دل اسمان نمی گنجد
در بهار او زیاد خواهد برد
سردی و ظلمت زمستان را
می نهد روی گیسوانم باز
تاج گلپونه های سوزان را
ای بهار ای بهار افسونگر
من سراپا خیال او شده ام
در جنون تو رفته ام از خویش
شعر و فریاد و ارزو شده ام
می خزم همچو مار تبداری
بر علفهای خیس تازه سرد
اه با این خروش و این طغیان
دل گمراه من چه خواهد کرد؟
:: برچسبها:
دل,
گمره,
عشق من,
,